امروز دنبال معنای "پرده در موسیقی" میگشتم.
سوالات زیادی تو ذهنم بود.
باید میفهمیدم، چجوری از "سکوت" تو نت خوانی
استفاده میشه.
و اینکه چجوری باید با دو دست پیانو بزنم.
برای مورد آخر نیاز داشتم فیلم آموزشی ببینم.
رو این حساب تو یوتیوب دنبال فیلم گشتم و بالاخره
چیزی که باب میلم بود رو پیدا کردم.
یوتیوب هم خوب چیزیه ها!
هر چند که کُلِّ نِتم تموم شد????
ولی مهم نیست.????
نکات مهمِ زیادی راجع به نتخوانی متوجه شدم.
سه ساعت تمام داشتم اون فیلمارو میدیدم و نکات
اصلیش رو یادداشت میکردم.
اوایل فیلم وقتی مربی قرار بود، آهنگی رو بنوازه
تا به طور کلی بفهمیم، موقع نواختن پیانو هردو دست
حتما باید باهم هماهنگ باشن، گریهام گرفت.
باورم نمیشد.
درسته که پیانو ندارم و نمیتونم حسِ لمس
کلاویههای زیباش رو تجربه کنم،
اما از اینکه میدیدم اون مربی اونقدر دوست داشتنی
مینوازه به وجد اومده بودم.
اولین باری نبود که نواختن شخصی رو میدیدم.
حالا بماند که من "همیشه" موقع دیدن نواختن دیگران
گریهام میگیره.
مهم نیست چه سازی باشه فقط احساساتی میشم.
اما فکر میکنم حسِ متفاوتم به این دلیل بود که
خودم میخواستم نواختن یاد بگیرم.
دیگه حسرت نمیخوردم.
دیگه قرار نبود موقع دیدن اجرا برای حتی کمی سخت
لمس شدنِ اون سازهای باشکوه بدست نوازندگانشون
فریاد بزنم "سازِ عزیزت رو درست بگیر تو دستات"
دیگه قرار بود خودم یاد بگیرم.
حسش بینظیر بود.
نمیتونستم جلوی جاری شدن اشکام و بگیرم
چون بالاخره تیکههای پازل درحال جور شدن بودن.
پازل سوالاتی که راجع به هرآنچه که دست و پا شکسته
و از اینور و اونور درباره نتخوانی یاد گرفته بودم.
اون اشک شوق بود،
یا شاید هم اشک دلتنگی!
نمیدونم چی بود.
فقط حس عاشقی رو داشتم که سالهای سال از
معشوقش دور بوده اما حالا بهش رسیده.
یا حسی که موقع دیدن یه آدمِ غریبه آشنا
بهت دست میده.
وقتی که برای اولین بار شخصی رو میبینی اما
چهرهاش اونقدر برات آشناست که انگار هزارساله
میشناسیش.
من دقیقا همین حال و داشتم.
"نواختنِ پیانو"
انگار سالهای سال بود که نواختن بلد بودم.
حس عجیبی بود.
خیلی عجیب.
با خودم میگفتم اگه فقط یه یادگیری غیر مستقیم اینطور
اشکم رو دراورده، وقتی که واقعا بتونم کلاویه های پیانو
رو لمس کنم چه حالی میشم؟!
????????????????
نواختن ,پیانو ,داشتم ,دیدن ,فیلم ,موقع دیدن ,دیگه قرار منبع
درباره این سایت