فقط یه کوچولوی هفت هشت ساله بود که عاشق پیانو
شد.
روز به روز که میگذشت بیشتر دلش میخواست
پیانو کوچولوش رو از نزدیک ببینه.
کلاویههاش رو لمس کنه و به آواهای شیرینش
گوش بده.
به خودش که اومد دید نه تنها پیانو بلکه گیتار،
سنتور، کمانچه، ویلن و خلاصه "تمامِ" موسیقی
دخترک رو مجذوب خودش کرده.
دلش میخواست نواختن دونه دونه سازهای قشنگش رو
یاد بگیره اما همیشه با محدودیتهایی مواجه بود????.
وقتی میدید دوستاش ساز ن بهشون
حسودی میکرد، هنوزم حسودی میکنه T^T
آره تو این مورد آدم حسودیه!
اونم خیلییییی زیاد.
حالا این دختر کوچولوی حسود رسماً هجده سالش تموم شده????
این دختر کوچولو همیشه فکر میکرد، سن هجده سالگی
خیلی مهمه.
اینکه قراره اتفاقات خوبی تو اون سن براش بیفته.
و واقعا هم همینطور بود.
تمام امسال با سختیها و ناراحتیهایی که داشت،
براش آمیخته به یه شیرینی خاصی بود.
چون بالاخره جرئت کرد بره دنبال "رویاش".
بدون اینکه بترسه و نگران این بشه که:
"اگه نتونه چی؟"
این جمله برای ترسوهاست. نه "دختر کوچیکمون"!
چون واقعا تصمیم گرفته ترس رو بیندازه دور.
این دخترکوچولو با وجود اینکه تا حدودی
نتخوانی، نواختن پیانو و گیتار رو یاد گرفته،
هنوزم فکر میکنه امسال میتونست خیلی بهتر از اینا
باشه.
اما خب همین هم پیشرفت بزرگیه.
به امید اینکه سالِ، پیش روی دخترکمون هزار برابر
بهتر از سال گذشتهاش باشه.
و اینکه بتونه یه ساز "واقعی" بخره تا دیگه
مجبور نباشه رو هَوا تمرین کنه!!!
تولدت مبارک کوچولو????
تو کارت خوب بود.????????
.
از طرف من
به دخترک درونم????.
????????????????????
اینکه ,هجده ,دختر منبع
درباره این سایت